Damn Relation

http://blog.not2wo.com/images/2009/4/lonely-pier.jpg

حالم از اين ارتباطات به هم مي خوره، وقتي بهت نياز دارن موبايلت زنگ ميخوره، اس ام اس، دم خونه و...

هر کس به طريقي ....
اين معني دوستي نيست، تو همه لحظات بايد شريک باشيم نه وقتي خوشحالي نه وقتي غمگيني نه وقتي کمک مي خواي، خود خواهيه که براي يه نياز مطلق با کسي باشي و اون لحظه يادش کني .....
ميرم خونه ي دوستم، ميگه: چه عجب يادي از ما کردي! چي شده؟ ميگم: مگه بايد چيزي بشه دلم واست تنگ شده بود اومدم ببينمت، همين ...
زنگ ميزنم دوستم ميگم: چه خبرا فلاني حالت چطوره؟ ميگه: آره زندم به لطف احوال پرسي هاي شما ! ميگم: مرسي هنوزم خوب تيکه ميندازيا! زنگ که نميزني اس ام اس هم که يخ! زنگيدم حالتو بپرسم، همين ...
ديگه واژه ي دوستي معني قبلشو نداره، دوستي الان يعني وقتي احساس نياز پيدا کردم سراغ دوستمو ميگيرم به عناوين  ِ مختلف بعد از 2-3 جمله مرسوم و معمول ميگيم " راستي غرض از مزاحمت ..... "
بزار جمله رو تصحيح کنم:
غرض از زنگ زدن و احوال پرسي، باهات کار داشتم مجبور شدم بهت زنگ بزنم وگرنه حالا حالا زنگت نمي زدم.
چقدر خود خواه شديم، شايدم امثال من حساس تر شدن ...
دوستي واژه ي مقدسي بود که الان زير پاي همه داره له ميشه، خيلي ها هم که قربونشون برم درک نمي کنن که دارن چيزي رو له مي کنن، خيلي ها هم کارشون رو صحيح ميدونن و خيلي ها .... !
تو اين جامعه ي مريض حتي به جزئي ترين مسائل هم نميشه دل بست.

Under Attack

http://en.academic.ru/pictures/enwiki/67/Casualties-underattack.jpg

روز های سختی داشتم ولی به خوبی و خوشی تموم شد ...

بد ترین ترم تحصیلیم از زمانی که دانشجو شدم از شروع کاردانیم مهر 85 اتمامش بهمن 87 و شروع کارشناسیم مهر 88 تا الان این ترمم بود ...
هیچ درسی نخوندم حتی یه کلمه، پشت گوش انداختم، البته اینطوریام نبود! وقتشو داشتم بخونم، میدونستمم که باید بخونم ولی دلم دنبال چیز دیگه ای بود، خلاصه نخوندم و نخوندم و انبار شد برای 10 روز به اولین امتحان، رفتم خونه دوستم محمد و مــــــــثـــــــلا شروع کردیم به خوندن!!! تو اون 10 روز 13-15 ساعت می خوابیدیم! straight face فک کنم 5-6 تایی هم فیلم دیدم ...
وسایلی که برده بودم بیشتر وسایل تفریح بود تا درس! حدود 50 دی وی دی برده بودم که بین درس ها یکم تفریح کنیم ولی نتیجه این شد که بین تفریح یکم درس بخونیم!!! big grin
1 روز قبل از امتحان شیوه! ایمان به جمع درس خونمون اضافه شد! قرار بود تا قبل از ساعت 5 بعد از ظهر یک دور کامل بخونیم ولی این عمل ساعت 1 بامداد روز امتحان محقق شد!!! 4 خوابیدیم و 10 صبح روز امتحان یه دور دیگه زدیم و رفتیم سر جلسه! ....
نیازی نیست برای بقیه درس ها توضیح بدم، روند همین بود! این روند برای دروس تخصصی و اصلی 3 واحدی همین بود برای دروس عمومی و سخت و خیلی سخت هم همین بود!!! ...
ولی ...
مامی جونم حالش بد شد و کارش به بستری شدن بیمارستان کشید و عمل جراحی و ....
20 خرداد تا 31 خرداد بازه زمانی امتحاناتم بود، عمل مامان روز 25 خرداد بود ...
تمرکز داشتم ولی نه مثل قبل، 2 تا از امتحانات خیلی خیلی مشکلم رو 2 تا سوال 3 نمره ای رو ننوشتم! هر دو رو بلد بودم و به ایمان و محمد هم چندین بار یاد داده بودمsad
شاهکار ترین امتحانم پایگاه داده ( ایجاد بانک های اطلاعاتی ) بود یه درس خـــــــیـــــــلـــــــی سخت با مطالب زیاد بود، روز قبل از امتحان یکی از دوستام علی ( کاردانی می خونه و فرداش امتحان اسمبلی داشت ) گفت سیاوش به دادم برس! ....
خلاصه ....
تا 12 شب درگیر یاد دادن به علی بودم، کمی استراحت و شام، ساعت شروع کردن به خوندن 2:30 بامداد روز امتحان بود ( ساعت 2 ظهر امتحان داشتم کمتر از 12 ساعت وقت، منهای خواب ) تا 5 خوندیم، خوابیدیم، 9 بیدار شدیم بازم خوندیم ...
از بس زیاد بود فک کنم 60 صفحه مفهومی!!! امتحان رو گند زدم sad
ولی بازم تو این شرایط روحی و وضعیت بد خوابیدن و نداشتن تمرکز درست و حسابی در کمال ناباوری همه درسام رو پاس شدم و فکر می کنم با این وضعیت درس خوندن ( تصحیح می کنم تفریح خوندن و کمی درس، درست نوشتم تفریح خوندن!!! ) معدلم خیلی خیلی شاهکار شد!!!! 16.07 شدم!!! ....
معدل ترم پیشم 16.03 بود!!! چهار صدم هم پیشرفت داشتم big grin
خیلی حرف دارم میام و می نویسم حرفای دوستامم باید بخونم میام و می خونم .....
خدا نزدیک است، پشتکار هم برای این نزدیکی لازم است! ....