آخ که چقدر « فحش » خوردم ....
آخ که چقدر « تیکه » بارم کردید ...
آخ که چقدر شاکی بودید و « شکایت » داشتید ....
آخ که چقدر گفتین « بی معرفتی » و نامرد ...
کلی سرخ شدم معذرت می خوام ولی اگه بدونید این تابستون چقدر کار واسه انجام دادن داشتم یه کوچولو بهم حق میدین ...
1)
سربازی:
دنبال کارای سربازی و معافیت بودم که تقریبا همه میدونید که چقدر کار اداری داره، وقت میگیره، و با چه موجودات عجیبی باید برخورد داشته باشی!
که البته بالاخره نتیجه گرفتم، و به موضوعات مهمی رسیدم که تو پست جداگانه مطرح می کنم حتما از شنیدنش متعجب خواهید شد ...
2)
کلی کلاس ثبت نام کردم:
شنبه ها تئاتر
یکشنبه ها فیلم کوتاه
چهار شنبه ها فیلم نامه نویسی
تازه بدن سازی هم به کلاس ها قرار اضافه بشه! 4 روز در هفته حالا فک کن چی میشه!!! هر روز کلاس خواهم داشت.
3)
سفر:
برای درخواست و گرفتن نامه و اعتراض و ... سفر اداری داشتم! خیلی خستم کرد ...
4)
جراحی:
دندون های عقلم زیر لثه غیر اصولی رشد کردن و اذیت می کردند، 2 سال پیش یکیشو خارج کردم، چند روز پیش هم جراحی لثه داشتم دومی ناک اوت شد.
ولی این نهضت همچنان ادامه دارد 2 تا دیگه باقی مونده! ژنتیک به این جیگری دیده بودید 4 عدد دندون عقل بی مصرف ِ مضر؟
قرار بود سال 87 به فاصله یک ماه از هم دیگه هر 4 دندون در عرض 4 ماه خارج بشه، ولی به قدری درد آور و زجر آور بود که 2 سال فاصله دادم، این آخری ها هم به اجبار مامی رفتم وگرنه نمیرفتم!
5)
مطالعه:
وقتی خونه ام یا فیلم میبینم یا کتاب می خونم کلا روند زندگیم این تابستون تغییر زیادی داشت ...
به یه موضوعی هم اعتقاد پیدا کردم، خیلی وقت ها کار هایی انجام میدیم مطالعه هایی داریم و خلاصه یه سری کار هایی می کنیم که شاید در ظاهر کار چیپ و به درد نخوری به چشم بیاد که شاید واقعا هم همین باشه، ولـــــــــــــی وقتی بخوای مهارت تخصصی پیدا کنی یا کاری انجام بدی که « کمترین » ربط رو به پیشینه ی تو داشته باشه « بیشترین » کمک رو بهت میکنه، اون کارهای چیپ و بی برنامه بهت کمک میکنه، مصاحبه با عوامل فیلم آواتار رو میدیدم به توصیه دوستم حسین، یکی از متخصصین انیمیشن که نقش بسزائی در آواتار داشت حرفی با همین محوریت زد و گفت روزهایی بود که تو فضای کاریم احساس میکردم کار های بیهوده ای انجام میدم ولی وقتی وارد جریان کار شدم فهمیدم همون پیشینه بود که اینقدر کمکم کرد ...
6)
رژیم:
بعد از پایان ترم هام، اول تیر ماه بود تو نت تحقیق کردم یه رژیم غدایی تهیه کردم و طبق اون پیش رفتم، با وجود اینکه خیلی منظم رعایتش نکردم ولی طلسم رو شکستم و بعد از 2 سال که وزنم نیم کیلو کم و زیاد میشد، سه کیلو و نیم اضافه کردم



(خیلی خوشحالم

)
7)
خیلی دلتنگ ِ دوستام شدم به همه سر میزنم تو یکی دو روزه آینده، بازم معذرت می خوام بابت غیبت کبری از طرفی روحم خسته میشد به خاطر بن بست هایی که برای معافیت بهش بر میخوردم - این یه دلیل برای کم نت اومدن - از طرفی کلاس هایی که میرم به قدری ارضام میکنه که هر چیزی به جز اون عالم و اون حس برام کمرنگ و کسل کنندست ....
میبینمتون ...
پ .ن: جواب کامنت ها رو از آخر به اول میدم، پس مسلما اگر کامنتی گذاشتم و تمام ِ جواب کامنت نبود یعنی اینکه دوباره خواهم آمد!